آیا من می توانم خدا را بشناسم؟
انسان به هر نقطه ای از زمین که سفر کند می بیند مردم برای خود خانه هایی به اشکال مختلف .بزرگ یا کوچک کلبه یا قصرساخته اند و در آن زندگی می کنند. همچنین در اغلب نقاطی که انسان مسکن گزیده ساختمان های گوناگون به عنوان محل عبادت خدای خیش بر پا داشته است. بشر طبیعتاٌ دین دار خلق شده و مردم در هر نقطه عالم چیزی را پرستش می کنند که به زبان خود آن را خدا نامیده اند.تعداد آنانی که به طور کلی منکر وجود خدا می باشند هنوز در جهان چندان زیاد نیست .
اما سؤال در این جا است که وقتی مردم کلمهً (خدا) را به کار می برند مقصودشان از آن چیست ؟ اگر از آنها بپرسیم خدا کیست یک میلیون جواب های مختلف خواهیم شنید چون هیچ کس خدا را ندیده و هر کس عقیدۀ مخصوصی درباره خدا دارد ما در تورات می خوانیم وقتی موسی در کوه سینا در حضور خدای حقیقی بود قوم یهود در پایین کوه گوساله ای از طلا ساخته و آن را پرستش کردند و گفتند این آن خدایی بود که ما را از اسارت مصری ها آزاد کرد آنها فکر می کردئند که خدا به شکل آن گوساله است دیگران خدا را به صورت مارمی پنداشتند وقتی در مالایا بودم یک دفعه به معبد بت پرستان رفتم و در آن جا دیدم زنی با پسرش یک مجسمه بزرگ سیاه و زشتی که آنها فکر می کردند خدا است می پرستیدند یونانیان و رومیان قدیم مجسمه های بسیار زیبایی از مردان و زنان درست می کردند و آنها را مظهر خدایانی از قبیل مشتری زهره عطارد و غیره می نامیدند.
بسیاری از مردم روشنفکر به این حقیقت معترفند که غیرممکن است انسان بتواند با دست خود تصویر حقیقی از خدایی که خالق جمیع موجودات است بسازد ولی همین مردم با خیالات خویش تصاویری از خدا برای خود می سازند بعضی تصور کرده اند خدای حقیقی مانند ساعت سازی است که ساعت را می سازد آن را کوک می کند و پس از آن ساعت برای خودش بدون دخالت دائمی ساعت ساز کار می کند
آنها می گویند به همان نحو خدا جهان را آفرید و حالا دنیا با قدرت خود بر طبق قوانین طبیعی پیش می رود و هیچ وقت خدا در کار آن دخالت نمی کند دیگران خیال می کنند به همان طرزی که روح در بدن وجود دارد به همان نحو خدا چون روح در دنیای مادیات ساکن است و ذی نفس است گروه دیگری می گویند خدا کاملاً از هر چه به فکر آدمی خطور می کند متفاوت است بنابراین ما نمی توانیم خدا را آن طوری که حقیقتاً هست بشناسیم.
بدین جهت گرچه اکثر مردم به نوعی به خدا ایمان دارند ولی هنوز نتوانسته اند در مورد اینکه واقعاً خدا کیست توافق نظر پیدا کند بشر با سعی و کوشش خود نتوانسته به دانش حقیقی خدا برسد و هیچ وقت نیز به این وسیله موفق نخواهند شد مگر اینکه خدا خود را به نوعی توبشناساند؟ اما سؤال این جاست که آیا خدا مایل است خود را بشناساند؟ آیا مایل هست مردم او را آن طوری که هست بشناسند؟ از آنجا که خدا بشر را آفریده و آرزوی شناخت و پرستش خود را در نهاد او گذاشته است. آیا احتمال ندارد که خدا می خواهد مردم او را بشناسند؟ آیا ممکن نیست او مایل باشد که خود را به نحوی به آنها بشناساند؟ و اگر مایل است چگونه این کار را انجام می دهد؟
چون غالباً یک مثال ساده می تواند ما را در درک حقایق عمیق کمک کند بد نیست برای روشن ساختن مطلب از یک مثال استفاده کنیم.
فرض کنید نجار ماهری در دیار بعیدی زندگی می کند که ما درباره او هرگز چیزی نشنیده ایم اگر این نجار بخواهد خود را به ما بشناساند از چه راهی بهتر می تواند منظور خود را عملی کند؟ اولاً می تواند میز بسیار قشنگی به طور نمونه از دانش و مهارت خویش درست کرده و برای ما بفرستد آن وقت آنهایی که میز را می بینند با تعجب خواهند گفت نجاری که این میز را درست کرده حقیقتاً استاد قابلی است ما هنوز از هویت و ملیتش اطلاعی نداریم ولی از صنعت دستش می فهمیم که او در کارش بسیار دقیق است چون در میزی که او درست کرده است هیچ عیبی پیدا نمی شود همچنین هرچه دقت کنیم بازهم میز زیبا است به این دلیل این نجار زیبایی را دوست دارد.
او به اصول تجاری واقف است و در حرفه خویش مهارت عجیبی دارد به این ترتیب ما می توانیم با توجه به مصنوع صانع را تا حدی بشناسیم.
آیا خدا خود را از این راه به بشر شناسانده است ؟ بله.چون دانش و قدرت خدا در همه جا هویدا است و علم و دانش بشر هر روزه چیزهایی بیشتری از عجایب جهانی که آفریدۀ خدا است برای ما نقل می کند همان طور که داوود پیغمبرمی گوید آسمان جلال خدا را بیان می کند و فلک از عمل دست هایش خبرمی دهد (مزمور 19 آیه 1)
اگر جهان مخلوق آن قدرعجیب است خالق آن چه قدر باید عجیب ترباشد مطمئناً هرکه چشم وفکرخود را به کار برد درک می کند که خدا وجود دارد واوخدای عظیم وحکیم وقدیراست اما ما چیزهایی بیشتری می خواهیم دربارۀ خدا بدانیم که طبیعت نمی تواند به ما بگوید.
ثانیاً اگر نجار بخواهد بیشتر خود را به ما معرفی کند ممکن است یکی از دوستان نزدیک خود را بفرستد و اطلاعات جالب و زیادی دربارۀ نجار به ما بدهد مثلاً به ما بگوید او کجا زندگی می کند چند سال دارد . دارای خانواده است یا نه و خصوصیات اخلاقی او چیست و امثال اینها آن وقت احساس می کنیم که حالا بهتر او را می شناسیم تا وقتی که فقط صنعت دست او را دیده بودیم
آیا خدا هرگز یکی از دوستان خود را به این منظور نزد ما فرستاده است؟ بله او کسی را به نام ابراهیم یا دوست خدا و تعداد زیادی از دوستان دیگرش را نزد ما فرستاده است این گروه از دوستان خدا که به نام پیغمبران معروفند به بشر گفتند که خدا واحد و پاک است و قدوس؛خدا حقیقت و خوبی را دوست دارد و از دروغ و شرارت متنفر است همیشه به فکر انسان بوده و طالب است که همه مردم او را دوست داشته باشند ما با شنیدن گفتار انبیا معلومات و اطلاعات وسیع تری از ذات و هستی خدای یکتا به دست می آوریم تا از مطالعۀ طبیعتی که آفریده او است . اما با معلومات و دانش دست دوم توسط دیگران ما هنوز با خداوند رابطه مستقیم نداریم.
ثالثاً راه دیگری که نجار می تواند خود را به ما بشناساند این است که خود شخصاً نامه ای برای ما بنویسد . چه قدر خوشحال می شویم اگر یک روز پست چی نامه ای از نجار به منزل ما بیاورد که با دست خود نوشته باشد. دوستان عزیز شنیده ام میزی که برای تان درست کرده بودم مورد پسند واقع شده ودربارۀ من با دوستانم صحبت کرده اید می خواهم بدانید که من مایل به دوستی و زندگی در جوار شما می باشم حاضرم شما را به هر طریقی کمک کنم و امیدوارم روزی موفق به دیدار شما شوم یک چنین نامه دوستانه ما را قانع می سازد که هر چه دوستان نجار دربارۀ وی گفته اند حقیقت داشته است و حالا ما احساس می کنیم که با نجار در تماس هستیم در این صورت بیشتر در اشتیاق دیدن او خواهیم بود
ولی آیا خدا هرگز نامه ای برای بشرنوشته است ؟ بله. نوشته هایی که به کتب آسمانی معروفند در حقیقت نامه های خدا برای ما می باشند. در این نوشته ها خدا به ما می گوید که او کیست و مقصودش برا ی بشر چیست . او به ما می گوید که انسان را آفرید تا مانند خودش و مثل فرزند عزیزش باشد. با وجودی که انسان از فرمان خدا سرپیجی کرد و او را فراموش کرد اما خدا هنوز انسان را دوست دارد و می خواهد او را از گناهانش که باعث جدایی او از خدا گشته برهاند و او را به حضور پدر آسمانی باز آورد از زمان هایی قدیم . عدۀ زیادی از خواندن پیغام خدا شادی و امید واقعی را به دست آورده اند مثل این بود که آنها حقیقتاً صدای خدا را که از لابلای صفحات کتب آسمانی با آنها صحبت می کرد می شنیدند و دربارۀ این پیغام ها بود که داوود پیغمبر گفت “کلام تو برای پاهای من چراغ و برای راه های من نور است .”(مزمور119آیه 105)
بله . از این نوشته ها گزوه زیادی در زمان های قدیم خدا را شناختند.
رابعاً اگر نجار واقعاً می خواهد که ما او را بشناسیم و دوست صمیمی او باشیم دیگر چه باید بکند؟ او باید به ملاقات ما بیاید و یک روز با کوبیدن در منزل ما . ما را غرق در شادی کند و وقتی در را باز می کنیم و به شخص غریبی که جلوی در ایستاده می گوییم” شما که هستید” او جواب خواهد داد ” مرا نمی شناسید ؟ ” من دوست شما همان نجار هستم که به دیدن شما آمده ام. آن گاه با خوشی به او خوش آمد می گوییم با او صحبت می کنیم و به گفتار محبت آمیزش گوش می دهیم او به ما قول می دهد که در کارها به ما کمک کند و شریک خوشی و غم ما باشد در طول زمانی که او با ما زندگی می کند می توانیم حقیقتاً او را بشناسیم و دوستی او با ما کامل شود چون او را روبروی خود دیده ایم.
پس اگر خدا بخواهد خود را به طور کامل به ما بشناساند چه کار خواهد کرد؟ آیا شخصاً به دیدن ما نخواهد آمد و با ما زندگی نخواهد کرد؟ خدا به وسیلۀ اعمال شگفت آمیز خویش در طبیعت و به اندازه ای خود را بر ما آشکار ساخته است با وجود این ما در آرزوی تماس نزدیکتری با وی هستیم ما می خواهیم او را ببینیم و صدایش را بشنویم ما می خواهیم او به زمین آمده در میان ما زندگی کند چون فقط در آن صورت است که می توانیم آن طوری که هست او را بشناسیم.
ولی آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا خد ای تعالی می تواند بر روی زمین و در بین بشر گناهکار زندگی کند؟ در یونان باستان مردم عقیده داشتند که خدایانشان گاهی اوقات به شکل انسان به زمین می آیند ولی امروز ما چنین عقایدی را پوچ و بی اساس می دانیم چون خدایان آنها چیزی بیش از بت نبوده و وجود خارجی نداشتند آیا خدای حقیقی که همه چیز را آفریده
می تواند به زمین نزول کرده به طوری که انسان بتواند او را ببیند و بشناسد؟ ما ایمان داریم که او خدای قادر مطلق و آفرینندۀ جمیع هستی است .و هیچ چیز برای او نمی تواند غیر ممکن باشد. مسلماً اگر او بخواهد خود را به بشر آشکار سازد می تواند لیکن اگر بگوییم او این کار را نمی تواند انجام دهد قادر است که نزد ما آمده و در میان بشر زندگی کند تا بدان وسیله بتوانیم او را از نزدیک بهتر بشناسیم.
حالا مسئله این جا است که آیا خدا مایل است نزد ما بیاید یا نه؟ آیا هیچ خبری از اینکه او هرگز چنین کاری کرده باشد در دست داریم؟ این جا است آن خبر خوشی که ما برای همه جهانیان داریم.خدایی که خالق بشر و همه موجودات است آن قدر مایل بود ما او را بشناسیم و با تمام قلب دوستش بداریم که در محبت بی حد و حصر خود به این جهان آمد تا در میان ما ساکن شود.
تقریبا دو هزار سال پیش نورخدا که با خدا یکی بود با قدرت باری تعالی به طور مخصوص بردنیای ما تابیدن گرفت نور خدا که کلمۀ خدا نیز نامیده شده در رحم مریم باکره مجسم و به لباس بشری ملبس گشت و به شکل عیسی مسیح تولد یافت . تفاوت مسیح با سایر مردم این بود که او دارای دو طبیعت بود. طبیعت الهی و طبیعت انسانی او یک انسان واقعی بود زیرا از مریم متولد شد و هر آنچه در یک انسان بود در وی نیز یافت می شد به جز گناه ولی او به مراتب از یک انسان بالاتر بود چون جنبه الهی داشت و با خدا یکی بود لذا ظهور مسیح در دنیا در واقع آمدن خدا در میان بشر بوده و این حقیقت از عنوان “عمانوئیل” یا (خدا با ما ) که به مسیح داده شد آشکار است.
علاوه بر عمانوئیل القاب عالی و اسامی قشنگ دیگری نیز به عیسی داده شده است ولی لقب مخصوصی را که خدا به عیسی داد پسرخدا بود عیسای مسیح گاهی خود را پسر انسان و گاهی پسرخدا می نامید و معمولاً خدا را پدر خطاب می کرد یکبار وقتی که شاگردان به او گفت “پدر را به ما نشان بده” این خواهش آرزو و اشتیاق دائمی بشر را برای دیدن و شناختن خدا به طور کامل تر نشان می دهد جواب مسیح به این درخواست چه بود؟ او به آن شاگرد گفت “دیری است با شما هستم و هنوز مرا نشناخته ای؟ کسی که مرا دیده پدر را دیده است این سخن مرا باور کنید که من در پدرم و پدر در من است” (انجیل یوحنا باب 14 آیه 9 تا 11)
بشر به منظور اینکه خدا را ببینید بت های زیادی برای خویش ساخته است ولی هیچ کدام از بت هایی که به دست انسان ساخته شده نمی توانست مظهر خدای نادیده باشد پس خدا خود را در عیسای مسیح که در انجیل “صورت خدای نادیده ” خوانده شده به طور کامل ظاهرساخت (کولسیان باب 1 آیه 15) تا همه کسانی که مشتاق دیدار خدا و طالب وی هستند بتوانند او را در مسیح ببینند.
بسیاری از جویندگان حقیقت معترفند و می گویند قبل از اینکه در عیسی مسیح با خدا روبه رو شویم خدا را چندان نمی شناختیم زیرا عیسی مسیح پسر خدا کاملاً مانند پدر آسمانی خود است و هر که او را ببیند خدا را در او دیده است.
بنابراین واضح است که عیسی مسیح مانند انبیای قدیم فقط دربارۀ خدا حرف نزد بلکه او خدا را در خود برای بشر ظاهر ساخت و او مظهر خدا بود همان طور که قبلاً گفتیم بعضی از صفات خدا مانند حکمت و قدرتش در طبیعت ظاهر گشته است ولی در مسیح ما با افکار و نیات و اعمال الهی آشنا می شویم و این حقیقتی است که از هیچ طریق دیگر ممکن نیست حاصل شود اکنون بد نیست به مطالعۀ بعضی از آنها بپردازیم.
1- در مسیح ما پاکی و قدوسیت خدا را می بینیم از مطالعۀ تاریخ ما می فهمیم که در زمان های قدیم بسیاری از ملل فکر می کردند که خدایانشان دروغ می گفتند. دزدی می کردند و مرتکب قتل و زنا می گشتند . در حقیقت این خدایان چون پرستندگان خویش شریر و فاسد بوده اند. البته انبیای اسرائیل به مردم می گفتند که خدای آنها نه تنها مانند خدایان بت پرست ها نمی باشد بلکه او خدایی است قدوس و پاک ولی قدوسیت چیست؟ هرگز کسی قدوسیت کامل را ندیده بود چون همان طور که در کتب مقدسه آمده همه گناه کرده اند و هیچ کس حتی پیغمبران به مفهوم کامل کلمه مقدس نبوده اند لذا هیچ کس حتی ابراهیم و موسی نتوانستند قدوسیت خدا را برای بیشر آشکار کنند چون آنها خودشان هم مرتکب گناه شده اند.
فقط در ظهور عیسی مسیح که مظهر خدای تعالی بوده قدوسیت به وسیلۀ او به نحو کامل به بشر آشکار شد و انسان توانست معنی خدا مقدس است را درک کند ما در کتاب انجیل می بینیم که عیسی مسیح هرگز در زندگیش مرتکب کوچک ترین خطائی نسبت به انسان یا خدا نشد او هرگز احکام خدا را نه در فکر و نه در عمل نشکست و هرچه او گفت و کرد نیک مطلق بود ناراستی و ریا در او راه نداشت اعمال و گفتارش یکی بود و همیشه آنچه را که گفت خود عمل کرد.
طمع به اموال دیگری نداشت و اجری برای خدمات خویش نخواست زندگیش کاملاً منزه و پاک بود با زنان چون خواهر و با مردان چون برادر خود رفتار می کرد نه تنها دشمنان خود را نکشت بلکه برای آنها دعا می کرد که خدا آنان را بیامرزد چون او مظهر پاکی و راستی مطلق بود از شریر نفرت داشت و با صراحت آنانی را که دروغ و ریا را دوست می داشتند توبیخ می کرد مسیح نور بود و در او هیچ تاریکی وجود نداشت بدین جهت او قادر بود که قدوسیت کامل خدا را ظاهر سازد. وقتی که به زندگی بی آلایش او نظر می افکنیم در حقیقت مظهر خدا را دیده و بهتر می توانیم تشخیص دهیم که چه قدر خدا قدوس است.
2- ما در مسیح محبت و توجه خدا را نسبت به فرد فرد انسان ها مشاهده می کنیم وقتی به ستارگان نظر می کنیم و درباره عظمت و کثرت آنها می اندیشیم تا حدی به بزرگی خدا پی می بریم در این حالت از خود می پرسیم ” آیا چنین خدای بزرگی که میلیون ها ستاره را آفریده وبرمکان های خویش استوار کرده ممکن است به موجودی ناچیز چون من نظر داشته و به دعایم گوش دهد؟ گویا خدا بزرگتر از آن است که در امور خصوصی هر فرد در میان این گروه کثیر از ساکنین زمین توجه داشته باشد.
ما درانجیل می بینیم که خدا همه موجودات را به وسیلۀ کلمۀ خویش آفرید و کلمه جسم شد و چون انسان در میان مردم ساکن شد و نام او عیسی مسیح بود (انجیل یوحنا باب 1 آیۀ 18)
بد نیست حالا ببینیم عیسی مسیح – کلمۀ خدا که توسط وی تمامی جهان آفریده شد چگونه با افراد معامله می کرد آیا راستی اوبزرگ تر از آن بود که در اندیشۀ غم و شادی و احتیاجات مردم عادی باشد؟ به هبچ وجه بر خلاف آن می بینیم که محبت و شفقت مسیح شامل حال تمام کسانی که او را می دیدند می شد او می خواست سلامتی و شادی و نجات به همه عنایت فرماید مثلاً به منظور جواب دادن به سئوالات یک دانشمند یهودی ساعت ها در یک شب با او صحبت انفرادی داشت . به همان نحو با زن سامری در کنار چاه آب درباره طریق صحیح عبادت و راه وصول به حیات جاودانی سخن گفت وقتی یک مبروص نزد او آمد عیسی او را لمس کرده شفا بخشید دست کوری را گرفت و او را به خارج از ده برده چشمانش را لمس کرد و بینایی به وی عنایت فرمود و زمانی که پدر مضطرب و اندوهگین برای شفای دختر خردسالش که در شرف مرگ بود به او پناه آورد عیسی فوراً به خانه او رفت و به دخترش جان تازه بخشید و فرمود به او خوراک دهند هزاران نفر غنی و فقیر پیر و جوان مرد و زن یهود و غیر یهود برای کمک به نزدش می آمدند و او دست رد به سینۀ احدی نزد.عیسی گفت ” آن که نزد من می آید او را هرگز از خود نخواهیم راند (انجیل یوحنا 6 آیۀ 37)
محبت های حیرت انگیز عیسی مسیح برای افراد فقط نمونه ای از محبت خدا برای هر یک از ما می باشد وقتی عیسی بیماران را لمس کرده شفا می بخشید و وقتی که عیسی بچه های کوچک را در آغوش می کشید و آنان را برکت می داد . آن خدا بود که محبت خویش را نسبت به ضعفا و درماندگان نشان می داد به این جهت ما می توانیم به این سوال که آیا خدا به افراد توجه دارد با اطمینان جواب دهیم و بگوئیم بله خدا به افراد توجه دارد به عیسی مسیح پسرکامل خدا بنگرید
همان طور که پسر خدا مردم را محبت می کرد پدر نیز آنان را دوست دارد زیرا مسیح صورت و مظهر خدای نادیده است.
3- همچنین ما در مسیح محبت خدا را نسبت به گناهکاران مشاهده می کینم از آنجا که خدا پاک و مقدس است و از گناه و شرارت نفرت دارد ممکن است این فرص پیش آید که او از گناهکاران نیز نفرت دارد و می خواهد آنها را نابود سازد و چون ما همه گناهکاریم لذا خدای قدوس را دشمن خویش پنداشته و دائم از او در ترس و هراس می باشیم.
اما وقتی با مسیح مظهر کامل خدا آشنا می شویم از اینکه روش او نسبت به گناهکاران خلاف این است تعجب می کنیم عیسی مسیح نه تنها به آنها حمله نکرد و از آنها اجتناب ننمود بلکه غالباً به منازل آنها رفته با آنها غذا می خورد و با آنها مهربانی می کرد به خاطر همین رفتار عجیبش با عامۀ مردم از طرف رهبران دینی وقت که لقب ” دوست گناهکارن ” را به وی داده بودند سخت مورد انتقاد قرار گرفت.
ولی عیسی به اتهام آنها چنین پاسخ داد و گفت که گناهکاران بیمارانی هستند محتاج طبیب حاذق و او است همان طبیب مخصوص گناهکاران که برای شفای آنها آمده است همان طور که یک پزشک نمی خواهد مریض او بمیرد بلکه آخرین تلاش خود را برای بهبودی وی می کند خدا نیز طالب نابودی گناهکاران نبوده بلکه می خواهد آنها نجات یابند . به همین منظور خدا در محبت عمیق خویش در عیسی مسیح به دنیای ما قدم نهاد تا گمشدگان طریق حیات و هالکین در گناه را بجوید و نجات دهد.
به همین نحو وقتی زن زانیه را بخشید امر کرد که برو و دیگر گناه نکن آن خدا بود که بر او رحم کرده گناهش را بخشید زمانی که او به خانه زکی خراج گیر دولتمند رفت و او را از گناه پول پرستی نجات داد آن خدا بود که به خانه این گناهکار وارد شد.
همچنین آن وقت که عیسی مسیح بر صلیب با دزد توبه کار که در پهلوی او مصلوب شده بود سخن گفت و وعدۀ نجات را به وی داد در حقیقت خدا بود که بر آن بیچاره نظر کرد و گناهش را بخشید.
اما نه تنها در رفتار مسیح با گناهکاران بلکه در آمادگی وی برای جان دادن به خاطر آنها است که عمق محبت خدا نسبت به عاصیان دیده می شود. عیسی مسیح گفت ” محبتی بیش از این وجود ندارد که کسی جان خود را در راه دوستانش فدا کند ” (انجیل یوحنا باب 15 آیۀ 13)
برای رفع سوء تفاهم بهتراست بگوییم که مسیح نه مجبور بود بمیرد و نه مغلوب دشمنان خود شود بلکه داوطلبانه جان خود را چون قربانی برای گناهان جهان داد اگر او یک انسان عادی یا پیغمبر بود روح فداکاری وی ما را به حیرت می انداخت ولی نمی توانست گناهان جمیع مردم را کفاره کند اما چون عیسی مسیح واقعاً پسر خدا بود قربانی او قربانی یک انسان نبود بلکه قربانی وجودی که ارزنده تر از تمام کائنات بود . درد و شکنجه ای که مسیح به خاطر گناهکاران متحمل شد واقعاً درد و الم خدا بود و محبت وی در جان دادن برای گناهکاران و محبت خدا بود. بنابراین اگر بخواهیم بدانیم که خدا چه قدر ما عاصیان را دوست دارد باید بر صلیب عیسی نظر افکنیم .
در آن جا محبت خدا به طور کامل متجلی شده است و همان طور که در انجیل آمده است ” خدا جهان را این قدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که به او ایمان آورد هلاک نشود بلکه حیات جاودانی یابد” (انجیل یوحنا باب 3 آیۀ 16)
4- عاقبت ما در مسیح . قدرت حیات بخش خدا را مشاهده می کنیم چون همانطوری که در انجیل می خوانیم عیسی بعد از مصلوب شدن در قبر باقی نماند بلکه روز سوم که یکشنبه بود از قبر قیام کرد بدین جهت مسیحیان هر یکشنبه برای پیروزی مسیح بر مرگ خدا را حمد و ثنا می گویند و قیام او دلیلی است کافی که نشان دهد مسیح در حقیقت پسر خدا بود از میان میلیون ها میلیون نفر که تاکنون در گذشته اند فقط مسیح بود که دوباره حیات یافت و نیش مرگ در او بی اثر ماند با قیام مسیح ذات احدیت . حقیقت ادعاهای مسیح را تایید کرد. از این گذشته همان قدرت الهی که در مسیح بود و او را از مرگ برخیزانید در روز رستاخیز مؤمنین به مسیح را بر می خیزاند و به ما حیات جاودان عنایت خواهد فرمود.لذا همان طور که صلیب مسیح محبت خدا را ظاهر می سازد و قیام وی نیز قدرت حیات بخش الهی را آشکار می کند به ما امید و اطمینان می بخشد که مرگ بر ما نیز ظفر نخواهد یافت چون خدایی که ما را آفرید و ما را دوست دارد و گناهان ما را می بخشاید دوباره ما را با مسیح بر خواهد خیزانید و در عالم ملکوت مسکن خواهد داد.
در خاتمه باز می پرسیم چگونه بشر می تواند خدا را بشناسد؟
جواب این است که خدا در کمال محبتش به سوی ما آمده و خود را کاملاً در مسیح برایمان ظاهر ساخته است و هرکس بخواهد می تواند به وی نزدیک شود و خدا را ببیند و بشناسد زیرا خود مسیح گفت ” من راه هستم … هیچ کس نزد پدر جز به وسیلۀ من نمی آید کسی که مرا دید پدر را دیده است ” (انجیل یوحنا باب 14 آیۀ 6 تا 9)
راه با زاست و مسیج همه را دعوت می کند که بیایند و خدا را روبه رو در وی ببینند. آیا شما واقعاً می خواهید خدا را ببینید؟ پس دعوت مسیح را پذیرفته به وی ایمان آورید که او پدر را به شما ظاهر خواهد ساخت.
تصمیم برا یپذیرقتن مسیح به عنوان نجات دهندۀ خود
خداوندا اعتراف می کنم که شخصی گناهکارم . اعتراف می کنم که با قدرت خود و یا با کارهای نیکم نمی توانم نجات یابم و رستگار شوم. ایمان دارم که تو به خاطر گناهان من بر روی صلیب کشته شدی در قبر نهاده شدی و پس از سه روز از مردگان برخاستی ایمان دارم که تو زنده هستی و این اقتدار را داری که گناهان مرا ببخشی و مرا در پیشگاه خدا پارسا بشماری تقاضا دارم مرا بپذیری و طبق وعده ات زندگی نوینی به من ببخشی
از اینکه دعای مرا شنیدی متشکرم” آمین”